توی خواب و بیداری بودم ک بهم زنگ زدن.گفتن اردو جهادی خوزستانه میام یا نه.همینطور گیج و منگ بودم که با خودم فکر کردم خوب من برم کی خونه باشه؟ مامان تنها میمونه که!  گفتم حالا کی هست؟ گفتن احتمالا دوشنبه یا سه شنبه تا آخر هفته.داشتم حساب میکردم خوب مشاوره آماری رو کنسل میکنم. برا امتحان پایان بخش هم از الان میخونم و به دایی م میگم بیا پیش مامان اینا تا تنها نباشن و من برم چند روز بعد بیام.بعد گفتم باشه خبرتون میکنم.به دایی م ک گفتم میگه حالا فرصت برای خدمت هس!  یه سال آتیش سوزی میشه ،یه سال زله میاد،امسال سیل! سال دیگه که طوفان اومد تو میتونی بری خدمت کنی! فعلا مامانت مریضه تو خونه باشی بهتره.درسته که با شوخی گفت اما دلم خیلی شکست! خعیلی! خونه ای که پدر نداشته باشه خونه نیست.خدایا ناشکر نیستم اما میدونم هستی و مراقبمونی.اما هی یادم میره


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فیلم های مستند مهندسی عمران zara انتشار کتاب جوزم|جوزم هیئت رایه العباس (علیه السلام) محفل رهروان ولایت -اهواز Margaret مقاله و تحقيق هاي معماري گروه فرهنگی مهتاب Brent